توهمی به نام آریایی

از لاشار

توهمی به نام آریایی


مقدمه


همه ی ما کمابیش کلمه ی آریا و واژه های منتسب به آن را شنیده ایم. حتما بسیاری هستند که از انتساب به آن هم مفتخر هستند. آیا تا کنون اندیشیده اید این واژه یعنی چه؟ چرا به یک نژاد و یا قوم اطلاق می شود؟ آیا می دانید خاستگاه آریاییان کجا بوده است؟ در چه سال در آنجا می زیسته ایند؟ در چه زمانی وارد این ناحیه،ایران، شده اند؟ و صدها پرسش دیگر که هر کدام ساعت ها و حتی سال ها وقت انسان های زیادی را به خود مشغول کرده است تا برای آنها پاسخی درخور بیابند. من نیز از کودکی با این واژه ها برخورد داشته ام. همیشه در کتاب ها تاریخی از نژادی و قومی به نام آریایی سخن می رفت. چیزی که در ذهنم روشن و خاموش می شد این جمله بود که "بلوچ ها آریایی هستند." همه شما این جمله را شنیده اید و شاید بسیاری آن را قبول کرده اید. اما آیا تا به حال به جمله شک نکرده اید؟‌ آیا نشده است به خود بگویید آیا واقعا چنین است. آیا مردم بلوچ از نژاد آریایی هستند؟ در این نوشته سعی خواهم کرد به سوالات مطرح شده درباره ی آریایی و در مقاله ی بعدی درباره ی ارتباط بلوچ و آریایی تا حدودی پاسخ دهم. تمرکز گرای نژادی یکی از شناسه های بشر تمرکز گرایی و تک محوری است. انسان همیشه گرایش به مرکز و تمایل به وحدت داشته است. انسان ها موجوداتی کثیر و در عین حال طالب وحدت هستند. به عبارت دیگر انسان را می تواند نمونه کثرت در عین وحدت دانست. هر انسان به لحاظ زیست شناسی خصایص مشترک و متفاوتی دارد. همه انسان ها دارای اعضایی هستند، مثلا همه انگشت دارند ولی هیچ دو انسانی در جهان یافت نمی شود که دارای یک نوع اثر انگشت باشند. این یک نوع وحدت در عین کثرت است. انسانها به وجود نیروی متافیزیکی اعتقاد دارند ممکن است برخی ماهیت متافیزیکی دنیا را رد کنند ولی در ذهن و اندیشه آنها هم این تفکر وجود دارد که نیروی ماورای ظاهر امور این مواد و جهان را در دست دارد. مقوله های مانند اعتقاد به شناس را ابتدایی ترین نوع قبول نوعی متافیزیک است. در کتب ادیان شناسی به این مسله برمی خوریم که انسان ها در هر مکانی و دروه ای به پرستش و عبادت معتقد بوده اند. برخی اشیای طبیعی را می پرستیدند برخی اجرام آسمانی و برخی موجودات زنده ی دیگر را. همه اینها نشانی از حس تمسک به نیروی ماورای نیروی انسانی بوده است. با توجه به مقوله تکثر و تمرکز در انسان برخی ادیان به مقوله خلقت اعتقاد دارند ولی هر کدام تعبیر و تفسیر خاص خود را از درست شدن اولین انسان دارد. یکی دیگر از مسایل که به موضوع خلقت مربوط می شود و بیشتر مورد بحث ما است داستان نوح نبی است که نوع بشر را از نابودی نجات داده و به او پدر ثانی نیز اطلاق می شود. این قضیه با کمی تغییر جزی در کتب مقدس نقل شده است. بسیاری از مردم شناسان به این مسله به نگاهی خاص می نگرند و برخی معتقدند که بشر امروزی نوادگان نوح نبی هستند. در واقع می توان گفت که مردم این دوره از نیک سرشتان هستند چون گنهکاران در آب ها نابود شده اند و هر آنچه مانده است از صافی عبور کرده اند. البته نشات گرفتن انسان ها از چندین نفر به خودی خود اشتباه نیست بلکه برتری آنها بر هم باعث مشکلات بسیار عمیقی برای جامعه بشری شده است. برای خلاصه کردن بحث تکثر و وحدت نژادی بهتری جمله ای که می تواند گفت فرموده شیخ سعدی است که گفته است‌ : بنی آدم اعضای یک دیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند نژاد و قوم اجازه دهید برای روشن تر شده بحث بین دو واژه قوم و نژاد تمایز قایل شود. قوم در جوامع برده داری و فئودالیسم نوعی دیگر از اشتراک افرادیست که دارای پیوندهای خونی هستند و سرزمین و زبان و فرهنگ مشترک دارند ولی این اشتراک هنوز به اندازه کافی پایدار نیست و در مقیاس کشوری نیز اشتراک اقتصادی هنوز کامل نیست.1 در واقع قوم مجموع افرادی که دارای اشتراکاتی تاریخی و اجتماعی هستند و یک مکان زندگی می کنند. هنگامی که از قوم سخن به میان می اید اشتراکات جسمی و ظاهری کمتر مورد بحث است. نژاد به بزرگ‌ترین گونه‌های انسان گفته می‌شود. نژادهای انسان به عنوان گروه‌های جمعیتی بزرگی تعریف می‌شوند که گنجینه ژنی آن‌ها از یکدیگر متفاوت است. نژاد را می توان به طور علمی بررسی کرد و با روش های مدرن می توان نژاد شخص را مثلا از طریق ژن ها پیدا کرد. همانگونه که در مقوله تمرکز گرای نژادی گفته شد انسان ها با اینکه ویژگی ها گوناگونی دارند ولی خصایص همسانی میان آنها یافت می شود. مثلا همه انسان ها دارای ژن هستند ولی ساختار ژنی هر فردی با فرد دیگر متفاوت است و همین تفاوت خود باعث به وجود آمدن انسان های متفاوت با ظواهر و رفتارهای گونه گون می شود. ذکر این نکته ضروری است که مقوله نژاد بیشتر یک مبحث زیست شناسی است تا مدخلی در مردم شناسی. چون کسانی بوده اند که می خواستند به فرضیه های نژادی رنگ علمی بدهند تا بحث برتری نژادها هم به طبع آن سخنی برخواسته از علم باشد. آریایی، نژاد یا قوم حال که فرق میان نژاد و قوم مشخص گردید، می خواهیم بررسی کنیم که آیا آریایی نژاد است یا قوم؟ هردوت واژه آریا را برای نامگذاری اقوام به کار برده است. وی وقتی فهرست اقوامی که در لشکر خشایارشا در جنگ با یونان حضور داشته اند از قوم آریا نام می برد. او نام آریا را همراه اقوم پارس، ماد و غیره می برد. آنچه از نوشته های هردوت برمی آید این است که برای قوم آریا خصیصه و برتری ذکر نشده است. همچنین به آنها قوم اطلاق شده است نه نژاد. یعنی در تاریخ ایران باستان چیزی به نام نژاد آریایی وجود نداشته که دارای تمایز های فیزیکی و جسمی از سایر نژاد ها باشد. پس خلاصه آنکه آریا قومی همانند اقوام دیگر بوده و هیچ برتری جسمی و ذهنی بر سایر اقوام نداشته است. البته در ادامه درباره ی ماهیت آریاها بیشتر خواهم گفت. منشاء آریایها درباره سکونت گاه اولیه آریا ها وحتی زمان سکونت شان سخن های گوناگون و گاه متناقضی وجود دارد. اما همه تقریبا در این گفته اتفاق نظر دارند که آنها ساکنین اولیه فلات ایران نبوده اند بلکه بعدها به دلایلی به این فلات گسیل می شوند و برخی از آنها به هند و برخی رهسپار اروپا می شوند. پیدا کردن سرزمین برای این قوم بسیار دشوار است. حال اگر سرزمینی برای آنها پیدا شد باید درباره زیستگاه نخستین آنها و نحوه ی زندگی و فرهنگ آنها قبل از مهاجرت باید اطلاعات پیدا کرد که همین نامعلول بودن مکان سکنی پیدا کردن پیدا کردن جواب برای این سوالات را دشوار می سازد. مشکل من با مقوله ی آریایی از این تفکر نشات می گیرد که بنده با تک انگاری خاستگاه تمدن و تک محوری بودن آن دچار مشکل هستم که در جای مناسب بعد ها به آن خواهم پرداخت. حال برگردیم به سوی آریایی ها، تا آنجای که کتب تاریخی و تحقیقی به ما می گویند آریایی ها در مکان های سکنی اولیه داشته اند که هرکدام از آنها فرسخ ها از هم فاصله دارند و تقریبا قبول آنها با هم کمی دور از عقل می نماید. تاریخ پژوهان این سرزمین ها را سرای اولیه آنها دانسته اند: غرب و جنوب آسیا، لیتوانی، فلات پامیر، باکتریا، هند، فنلاند، دجله و فرات، قطب شمال. حال شما هر کس به فراخور دانش خویش این آریایی ها را از جای به جای دیگر می برد و کسی نیست که به پرسد این همه تناقض برای چیست؟ این همه منافات تنها یک نتیجه دارد و آن توهمی است به نام نژاد آریایی و یا حتی قومی به نام آریا. آیا می شود یک قوم و قبیله که برخی آنها را سرمنشا تمدن می دانند مکان زندگی شان اینگونه در هاله ای از افسانه تندیده باشد؟ خیر پاسخ روشن است. همه این داستان های خیالی که بعدها دستمایه حداقل یک جنگ جهانی ویران کننده شد،چیزی جز خیال بافی برخی افراد به ظاهر تاریخ دان نیست. برای نتیجه گیری بحث چند نکته ذکر می شود. 1.انسان موجوداتی متفاوت ولی متشابه هستند. همه آنها خصیصه های به ظاهر مشترک دارند ولی در همان ها نیز دچار تفاوتند. 2.سرمنشا انسان هر چه می خواهد باشد چه قدرتی متافیزیکی او را خلق کرده و یا به هر توجیهی دیگر به وجود آمده باشد بین آنها برتری بر اساس رنگ، جنس و ضریب هوشی وجود ندارد. 3.نژاد آریایی ساخته و پرداخته عده ای سود جوی مصلحت طلب است. 4.تصور اینکه همه نوع بشر از یک نژاد منبعث شده است عبث است. آیا بلوچ ها آریایی هستند؟ این سوالی است که در مقاله بعد به آن خواهم پرداخت.

درهمین زمینه

تاملی در حقایق ایران باستان