آيا فرهنگ بلوچی از بين خواهد رفت؟٤

از لاشار
نسخهٔ تاریخ ‏۱ اوت ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۱۱ توسط Mostafadaneshvar (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

آيا فرهنگ بلوچي از بين خواهد رفت؟٤


زبان در تعريف زبان، زبان شناسان مفاهيم گوناگوني را بين كرده اند. هر كدام از ديدگاهي به بررسي و تعريف زبان پرداخته اند. قدر مشترك اكثر تعاريف زبان تعريفي است كه آن را يك نظام و نهاد(institution) اجتماعي مي نامد. زبان در واقع يك سيستم است كه در خود سيستم هايي دارد و هر كدام از زير مجموعه ها خود نيز داراي نظم داخلي و خارجي هستند. مثلا همه زبان هاي دنيا داراي نظام آوائي مي باشند و اين نظام داراي نظم دروني، مثلا چينش آواها در كنار هم، و نظم بروني همانند تعامل نظام آوايي يك زبان با نظام نوشتاري آن زبان است. در جهان بيش از ٤٥٠٠ تا ٥٠٠٠ زبان زنده وجود دارد. در همه اين زبان اين تعاريف و دسته بندي ها كمابيش وجود دارد. به كلام ديگر زبان در معني كلي داراي ويژگي هاي يكساني است اما نمود هر يك از نظام هاي زير مجموعه آنها و نظام حاكم ممكن است متفاوت باشد. مثلا همه زبان هاي نمود آوايي دارند ولي نظام آوايي هركدام با ديگر متفاوت است. زبان داراي دو صورت يا نمود، ملفوظ و مكتوب است. صورت ملفوظ زبان همان اصواتي هستند كه به وسيله دستگاهي صوتي بدن توليد مي شود و در هوا منتشر مي شوند. نمود مكتوب زبان همان نوشتار و خط است. تفاوت گفتار و نوشتار در اين است كه نوشتار را بهتر مي تواند ثبت و ضبط كرد. اگر چه در دنيا مترقي امروز ضبط صدا نيز ميسر گرديده است ولي از ديرباز بشر سعي داشته دانسته هاي خويش را به صورت مكتوب براي آيندگان برجاي گذارد. همين استفاده از نوشته باعث شد كه زبان شناسان در قديم ترجيح را در مطالعه زبان بر نمود نوشتاري زبان بگذارند. اما اين ايده در زبان شناسي نوين ديگر آن ارجحيت را ندارد. زبان شناسان براي تقدم گفتار بر نوشتار دلايلي ارائه نموده اند همانند:١- وجود جوامعي كه زبانشان نمود نوشتاري ندارد٢- در جوامعي ممكن است مردم خط آن زبان را نداند ولي به راحتي به آن زبان تكلم كنند. ٣- به طور طبيعي انسان اول گفتار مي آموزد سپس نوشتار. ٤- تاريخ پيدايش بشر نشان مي دهد زبان حدود يك ميليون سال پيش به وجود آمد ولي خط ده هزار سال قبل اختراع شد.٥- ممكن است خط يك زبان تغيير كند ولي زبان از چنين تغييرات آني مصون است. مثلا در تركيه زبان تركي در زمان آتا ترك عوض نشد بلكه خط آن تغيير يافت. ما از زبان به طور كلي به دو منظور استفاده مي كنيم ارسال و دريافت پيام. نمودار زير به خوبي نحوه استفاده از زبان را نشان مي دهد. ١ ٢ ٣

بشر در ذهن خود مفاهيم گوناگوني دارد. مفاهيم ممكن است در جهان خارج نمود حقيقي داشته باشند و يا انتزاعي باشند. مثلا مفهوم درخت در جهان خارج نمود دارد و يك شئي آن را نمايندگي مي كند ولي مفاهيمي همانند خرد، ذهن انتزاعي بوده و در جهان بيرون جسمي به نام خرد وجود ندارد. انسان براي آن كه منظوري را كه در ذهن دارد به مخاطب خويش منتقل كند بايد به آن مفهوم ذهني يك شكل بدهد. در نظام وجودي انسان زبان اين كار را انجام مي دهد. يعني مفاهيم ذهني به وسيله زبان شكل و فرم پيدا مي كنند. مرحله اول در نمودار بالا نشانگر همين امر است. زبان مفاهيم دريافتي را به دو صورت مي تواند فرم دهد. يا آن مفهوم را با استفاده از سيستم صوتي بدن به صدا و گفتار تبديل مي كند و يا با استفاده از دست و قلم به آن مفهوم نمود نوشتاري مي دهد. مرحله دوم در نمودار بالا به مرحله كدگذاري معروف است. يعني هر زبان بسته به سيستمي كه دارد مفاهيم را كدگذاري صوتي و يا نوشتاري مي كند. مثلا يك فارسي زبان براي اينكه مفهوم ذهني درخت را بيان كند يا آن را به صورت /deraΧt/ بيان مي كند يا بدين صورت/درخت/ مي نويسد. حال اگر كسي با زبان فارسي آشنا نباشد اين دو نشانه را درك نخواهد كرد. در مرحله سوم گيرنده پيام بايد پيام گرفته شده را تعبير كند. به اين مرحله كدگشايي مي گويند. گيرنده پيام بايد به دستگاه كد گشا مجهز باشد تا پيام رسيده را درك كند. براي باز كردن كد زبان مشترك لازم است. يعني بايد هر دو طرف گيرنده و فرستنده به يك زبان مشترك دست رسي داشته باشند در غير اين صورت مرحله آخر انجام نمي شود. مثلا فرض كنيد يك نفر انگليسي زبان با يك فارسي زبان كه انگليسي نمي داند حرف بزند ولي هيچ يك مفهوم كلام هم را درك نمي كنند. مرحله آخر به جذب يا تداعي مفهوم در ذهن گيرنده مربوط مي شود. مفهوم با حركت از ذهن فرستنده به ذهن گيرنده بايد در ذهن مخاطب پردازش شود. ذهن پس از پردازش آن مفهوم را با داشته هاي قبلي خود تطابق مي دهد، چنانچه در دسته بندي هاي قبلي باشد آن را درك مي كند در غير اين صورت با مفهوم نا آشنا به دو گونه برخورد مي كند. گونه اول پيش فرض انگاري است. ذهن در اين حال به صورت پيش فرض كلمه را به نزديك ترين فرم در دسترس تطبيق داده كلمه را به كلمه اي نزديك به لحاظ صوت يا نوشته تبديل مي كند. اين امر در زندگي روزمره بارها و بارها اتفاق مي افتد و در زبان عاميانه به خوب نشنيدن يا خوب نخواندن تعبير مي شود. اگر صورت ارائه شده از يك مفهوم با اندوخته هاي ذهني به لحاظ فرمي تفاوت بسيار داشته باشد در اين صورت ذهن مفهوم مورد نظر را درك نمي كند و شنونده يا خواننده ممكن است از فرستنده پيام درخواست اطلاعات بيشتر كند. مراحل اول و سوم به مقوله زبان و دوام و زوال فرهنگ مرتبط است. همان گونه كه در بالا اشاره شد زبان در واقع رابطه ي مفهوم و فرم است. به عقيده سوسور زبان حلقه رابط بين صوت و فكر است. بنابر اشاره ي قبلي انسان موجودي ناطق و عاقل است. او در عين حال موجودي اجتماعي است و براي اينكه اجتماعي صورت گيرد و افراد آن اجتماع بتواند با هم ارتباط برقرار كند به يك نهاد رابط نياز دارند و آن نهاد زبان است. بنابراين اگر بشر نتواند مفاهيم مورد نظر خويش را به طريقي به اطرافيانش منتقل كند دير يا زود آن جامعه از بين خواهد رفت و يا ممكن است براي بيان مفاهيم به زبان ديگر روي بياورند. روي آوردن به زبان ديگر و يا متروك ساختن يك زبان برابر است با تغيير با تخريب فرهنگ معادل آن زبان. در اين رابطه داستان مشهور برج بابل و مردمي كه آن را مي ساختند تا به خدا برسند در كتاب مقدس مسيحيت وجود دارد. داستان بدين صورت است كه مردم خواستند برجي بسيار عظيمي بنا نهند تا به خدا برسند پس خدا رشك ورزيد. يك روز كه مردم برخواستند ديدند كه زبان هر يك با ديگر متفاوت است و هيچ يك زبان هم را درك نمي كنند. پس هر كدام به راهي و سرزميني رفتند و از ساختن برج بابل بازماندند. در واقع اين افسانه نشانگر آن است كه مردمي كه زبان هم را درك نكنند نمي توانند در يك اجتماع گرد هم آيند و جامعه اي تشكيل دهند. در مرحله سوم از پردازش پيام علاوه بر آنچه كه در بالا مختصري شرح آن رفت ، مراحل ديگري در پردازش پيام وجود دارند. در بالا درباره مفاهيم نا آشنا تا حدودي بحث شد و اكنون مي خواهيم بدانيم در برخورد مفاهيم آشنا ذهن چگونه با‌ آنها برخورد مي كند؟ مفهوم ورودي آشنا در ذهن توسط مغز به وسيله معيارهايي سنجيده مي شود. معيار اول تجزيه مفهوم به اجزاي سازنده خويش است. معيار دو قرار دادن مفهوم در دسته هاي از پيش تعريف شده است. فرض كنيد مفهومي مانند خرما وقتي شنيده مي شود ذهن گيرنده پيام آن را به اجزاي معنايي تجزيه مي كند. مثلا خرما ميوه اي شيرين، اكثرا سياه رنگ است از درخت نخل حاصل مي شود. پس خرما در حداقل در سه دسته قرار مي گيرد:دسته ميوه ها، شيرين مزه ها و سياه رنگ ها. حال فرض كنيم كسي خرما را نداند كه چيست و به او اين ويژگي ها را بگوييم تصويري از خرما در ذهنش نقش خواهد بست و مفهوم را درك مي كند. همانگونه كه مشاهده مي شود در ذهن ما اطلاعات قبلي زياد وجود دارد كه ما را در درك مفاهيم چه نو و چه كهنه ياري مي كنند اما منبع و منشاء اين اطلاعات پيش زمينه اي چيست؟ درباره كسب اطلاعات بايد گفت كه سه منبع اصلي وجود دارد: ١- بافت كلام ٢- تاريخ ٣- ادبيات در باره هر يك از منابع در مقالاتي جداگانه بحث مفصل خواهد شد. اما به طور خلاصه مي توان گفت كه اگر در هركدام از منابع فوق خللي ايجاد شود و يا گويشور يك زبان دست دسترسي كمتر به آن داشته باشد به طور حتم در درك مفاهيم موجود در زبانش به مشكل جدي برخواهد خود. مثلا در زبان فارسي جمله زير را در نظر بگيريد" به دستور كوروش اولين اعلاميه حقوق بشر نوشته شد. " حال اگر يك فارسي زبان از تاريخ ايران هيچ اطلاعاتي نداشته باشد به طور حتم از درك مفهوم واقعي اين جمله عاجز خواهد بود. او بايد بداند كه كوروش يكي از پادشاهان هخامنشي بوده است و در ايران باستان مي زيسته است، تا درك درستي از پيام داشته باشد. به طور خلاصه بايد گفت كه زبان يك نهاد اجتماعي بشري است. بشر براي برقراري ارتباط با هم نوعانش از اين وسيله استفاده مي كند. زبان براي بيان مفاهيم موجود در ذهن آنها را به فرم صوت و نوشته در مي آورد. گيرنده پيام را بايد روشهاي فرم زباني را به مفهوم ذهني مبدل كند تا بتواند آن را درك كند. چنانچه اين اتفاق رخ ندهد ارتباط برقرار نخواهد شد و مفهوم مورد نظر فرستنده در ذهن گيرنده نقش نخواهد بست.در عدم برقراري ارتباط ممكن است عوامل گوناگوني نقش داشته باشد كه مهم ترين آنها پردازش نشدن اطلاعات ارسالي در گيرنده ي پيام است. ذهن براي پردازش اطلاعات به دانسته هاي قبلي نياز دارد تا پيام ارسالي را به مفهوم ذهني قابل فهم تبديل كند. پس وجود نداشتن پيش زمينه ها درك پيام را نا ممكن مي سازد و اين باعث قطع ارتباط مي شود. قطع ارتباط برابر است با زوال زبان و در نتيجه زوال فرهنگ همراه آن . پس براي حفظ زبان در يك جامعه بايد افراد محيط مجازي اطراف زبان را حفظ كنند. يعني بايد تاريخ، ادبيات و رسوم آن زبان نيز براي فهم بهتر زبان آموخته شوند. مثلا براي آموختن زبان فرانسوي يادگيرنده علاوه بر دستور و لغات فرانسوي بايد تا حدودي درباره رسوم ، ادبيات و تاريخ مردم آن كشور بداند.