جوانسال

از لاشار
نسخهٔ تاریخ ‏۵ اوت ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۵۴ توسط Mostafadaneshvar (بحث | مشارکت‌ها) (صفحهٔ جدید: آخرين شاعر شعر كلاسيك بلوچى، "ابراهيم جوانسال بگتى" است، وى در سن هشتاد سالگى در سال 1967 میلادی دار...)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

آخرين شاعر شعر كلاسيك بلوچى، "ابراهيم جوانسال بگتى" است، وى در سن هشتاد سالگى در سال 1967 میلادی دارفانى را وداع گفت.

اگرچه "ابراهيم جوانسال" از تحصيل علوم رسمى و رايج روز بى بهره مانده بود، ولى شعر وى دستمايه‏هاى تبليغ دين وخدمت به اجتماع را در خود جاى داده و عنصر اخلاق، حكمت و پند و اندرز به فراوانى در اشعارش به چشم مى‏آيد. در بعضى اوقات به عرفان و تصوف نيز نزديك مى‏شود زيرا اخلاق و عرفان رابطه تنگاتنگ و نزديكى با همديگر دارند و بنا به گفته "مولانا شبلى نعمانى" در دفتر پنجم شعرالعجم:

«تصوف ارتباط بسيار نزديكى با اخلاق دارد و بدين سبب قسمت عمده‏اى از شعر عرفانى در موضوعات اخلاقى سروده شده است. شعراى بزرگ همچون سنايى، نظامى، سعدى علاوه بر داشتن فن و سليقه شعرى، در عرفان و تصوف نيز دست داشتند. اين عناصر اخلاقى داراى چنان گستره و پهناى وسيعى مى‏باشند كه باعث پديد آمدن صدها اثر شعرى و تأليفى گرديده‏اند. موضوعات پند و اندرز موجود در شعرهاى "جوانسال بگتى" به عقيده عامه مردم، موضوعاتى عرفانى اند، در حالى كه حقيقت عرفان را بايد جارى شدن علم لَدُنّى بر زبان و انديشه عارف دانست و شعر پندآميز و اخلاقى از مسايل معاشرت و اجتماع بحث مى‏نمايد.»

"جوانسال" در محيطى چشم به جهان گشود كه غرق در جهالت، عقب ماندگى و تنازعات و خصومتهاى قبايلى بود و بدين سبب وى كوشيد از طريق سرودن شعر فرق بين شيطان و انسان واقعى به معناى خليفه خداوند در زمين را به مردم گوشزد نمايد. از قضا شعر او به علت دارا بودن قدرت بيان انديشه، در اين راه مؤثر و مفيد واقع گرديد.

وى انسانها را بر اساس خوبى و بدى به 2 گروه تقسيم مى‏نمايد و مى‏گويد: "ما همه ذرّيه حضرت آدم كه جد اعلى نيك و بد ماست، مى‏باشيم. در اطراف ما اشخاصى هستند كه از لحاظ اعمال و كردار روسياه و ذليل و پست‏تر از حيوان مى‏باشند، من به خوبى آنها را شناخته‏ام؛ آنها مانند شيطان هستند و نبايد به آنان اعتبار و اعتماد نمود زيرا خيال خونريزى، ظلم و تبهكارى در افكار آنان موج مى‏زند و بى شك اين عده رانده درگاه خداوند و داراى زبان و ظاهر پر فريب مى‏باشند. عزرائيل نيز در قبض روح ايشان شايد با مشكل روبرو باشد".

"جوانسال" در ذكر خوبيهاى افراد نيكوكار با فرو رفتن در خاطره‏هاى خوب آنان اينگونه مى‏سرايد:

"كشاورزان زمينها را شخم زدند؛ زنان با جاروهاى خويش ميدانها را تميز كردند و دل من با دلرباها رفت و اميد نيز كار خود را كرده و برگشت؛ ما نيز مانند پرندگان با خراشيدن زمين، بذر غزل كاشتيم".