جوانسال

از لاشار

آخرين شاعر شعر كلاسيك بلوچى، "ابراهيم جوانسال بگتى" است، وى در سن هشتاد سالگى در سال 1967 میلادی دارفانى را وداع گفت.

اگرچه "ابراهيم جوانسال" از تحصيل علوم رسمى و رايج روز بى بهره مانده بود، ولى شعر وى دستمايه‏هاى تبليغ دين وخدمت به اجتماع را در خود جاى داده و عنصر اخلاق، حكمت و پند و اندرز به فراوانى در اشعارش به چشم مى‏آيد. در بعضى اوقات به عرفان و تصوف نيز نزديك مى‏شود زيرا اخلاق و عرفان رابطه تنگاتنگ و نزديكى با همديگر دارند و بنا به گفته "مولانا شبلى نعمانى" در دفتر پنجم شعرالعجم:

«تصوف ارتباط بسيار نزديكى با اخلاق دارد و بدين سبب قسمت عمده‏اى از شعر عرفانى در موضوعات اخلاقى سروده شده است. شعراى بزرگ همچون سنايى، نظامى، سعدى علاوه بر داشتن فن و سليقه شعرى، در عرفان و تصوف نيز دست داشتند. اين عناصر اخلاقى داراى چنان گستره و پهناى وسيعى مى‏باشند كه باعث پديد آمدن صدها اثر شعرى و تأليفى گرديده‏اند. موضوعات پند و اندرز موجود در شعرهاى "جوانسال بگتى" به عقيده عامه مردم، موضوعاتى عرفانى اند، در حالى كه حقيقت عرفان را بايد جارى شدن علم لَدُنّى بر زبان و انديشه عارف دانست و شعر پندآميز و اخلاقى از مسايل معاشرت و اجتماع بحث مى‏نمايد.»

"جوانسال" در محيطى چشم به جهان گشود كه غرق در جهالت، عقب ماندگى و تنازعات و خصومتهاى قبايلى بود و بدين سبب وى كوشيد از طريق سرودن شعر فرق بين شيطان و انسان واقعى به معناى خليفه خداوند در زمين را به مردم گوشزد نمايد. از قضا شعر او به علت دارا بودن قدرت بيان انديشه، در اين راه مؤثر و مفيد واقع گرديد.

وى انسانها را بر اساس خوبى و بدى به 2 گروه تقسيم مى‏نمايد و مى‏گويد: "ما همه ذرّيه حضرت آدم كه جد اعلى نيك و بد ماست، مى‏باشيم. در اطراف ما اشخاصى هستند كه از لحاظ اعمال و كردار روسياه و ذليل و پست‏تر از حيوان مى‏باشند، من به خوبى آنها را شناخته‏ام؛ آنها مانند شيطان هستند و نبايد به آنان اعتبار و اعتماد نمود زيرا خيال خونريزى، ظلم و تبهكارى در افكار آنان موج مى‏زند و بى شك اين عده رانده درگاه خداوند و داراى زبان و ظاهر پر فريب مى‏باشند. عزرائيل نيز در قبض روح ايشان شايد با مشكل روبرو باشد".

"جوانسال" در ذكر خوبيهاى افراد نيكوكار با فرو رفتن در خاطره‏هاى خوب آنان اينگونه مى‏سرايد:

"كشاورزان زمينها را شخم زدند؛ زنان با جاروهاى خويش ميدانها را تميز كردند و دل من با دلرباها رفت و اميد نيز كار خود را كرده و برگشت؛ ما نيز مانند پرندگان با خراشيدن زمين، بذر غزل كاشتيم".