حمل جییند

از لاشار

حمل جييند

حمل از نژاد هوت و ازطا ئفه كلمت بوده است. حمل فرزند جيند در حدود سال 925 همزمان با سلطان طهماسب صفوي مي زيسته است.سرزمين حكمراني حمٌل ، قسمت جنوبي بلوچستان شامل سريك يا بيابان جاشک (جاسك) ، كاروان تيز (تیس) دشتياري ، زرٌين بُگ ، گوادر، وپسنی ، تا هور ماره حكومتي داشت. در زمان حمل يكي از مردان پرتغالي به نام جركس ديفتري به عنوان تجارت به سواحل جنوبي بلوچستان جهت فروش كالاي خود با پشتيباني ناوگان جنگي مسلح به اين سواحل تردد مي كرد و كالاي خود را با كالا بلوچستان معاوضه مي كرد. اولين بار كه اين پرتغاليها به عنوان بازرگان وارد منطقه شدند ، تهاجمي برعليه مردم منطقه نداشتند، و با مدارا با مردم رفتار مي كردند. مردم محل نيز در مقابل حسن نيت نشان داده ، و روابط تجاري بين ملل را كاري پسنديده مي دانستند،حتي با آنها همكاري لازم را نشان مي دادند، و از مهمان نوازي كه سرشت مردم بلوچ بوده و هست، ازآنها دريغ نمي كردند. اما پرتغالي ها بعد از اينكه پايگاههايي در سواحل براي تجات پيدا كردند غرور و خود خودخواهي آنان به آشكاري بروز گرديدو سرانجام دستشان به خون مردم بي گناه آلوده گرديد. آنان مردم را كه به دريا مي رفتند مي كشتند و حتي دست به دزدي دريايي هم مي زدند . تا اينكه كاردار حمل در روزي كه آنها به شكار كبوتر محلي مشغول بودند بر خورد مي كند، و موجب تصادم و درگيري بين كاردار حمل و ماموران پرتغالي مي گردد. كادرا اظهار مي دارد شما كه با خيال به صيد كبوتر مشغول هستيد روزي فرا خواهد رسيد كه شما اين تير هاي باروتي را به جان مردم به كار بيندازيد. همين موضوع باعث در گيري بين آنها گرديد و تعدادي از طرفين كشته شدند. حمل از اين موضوع سخت ناراحت گرديدو آنها را از خريد و فروش كالا منع كرد، تا اينكه آنها با بستن قرار داد با شاه طهماسب صفوي كه در چهار ماده اصلي صورت گرفت ، پايگاه خود را در جزيره هرمز متمركز ساختند. ماده چهارم قرار داد ، مي گويد كه هر موقت كه دولت ايران به بلوچستان لشكر كشي نمايد،دولت پرتغال با امكانات دريايي و اسلحه هايش به دولت ايران كمك كند.اين موضوع براي حمل بسيار گران تمام شد،به جاي اينكه حكام خلیج فارس و درياي عمان همدست يكديگر باشند بر ضد يك ديگر با بيگانگان قرار داد مي بستند. سرانجام جنگ هاي بين حمل و افرداش و پرتغالي ها در گرفت و راه خشكي را به روي آنها بستند.اما پرتغالي ها درپشت پرده نيت سوئي داشتند ، و اين نيت هاي سوء به خشونت تبديل شد. مردم سرانجام حساسيت نشان دادند و در مقابل آنها ايستادند. تا اينكه پرتغالي ها به حمل هوت پيشنهاد نمود ند كه از ما دختري به عنوان همسري قبول كند تا رابطه ما مستحكم شود . همچنين پيشنهاد پول به وي دادند. حمل در جواب گفت كه اين رابطه تجاري مستلزم حيات جامعه انساني است. دراين باره چيزي از شما وصول نخواهد شد تا زماني كه رابطه برحسن نيت باشد. اما حمل در جواب پاسخ به ازدواج مي گويد: ((من زنان فرنگي را را نمي پسندم زيرا آنها نه نام خدا را مي برند ونه روي خود را مي شويند.آنان خرماي آميخته به روغن را با مگس ها يك جا مي خورند،فرزندان آنها در دامنشان به سان توله هاي خوكند . جامه هاي آنها كوتاه و نافشان پيدا است و هر گاه شوهرانشان به سوي كار روانه مي شوند،خندان و دست در دست چوپانانند. من زنان آرسته بلوچ با چشمان مخمور را ميخواهم.)) سر انجام او توسط نيروهاي پرتغالي دست گير مي شود وبه نقطه نامعلومي برده مي شود و كشته مي شود

شعر بلوچی

شعر حمل جیند